حقوق بشر

روایت سوری‌ها از شکنجه، تجاوز جنسی و بازداشت خود به‌دست سپاه پاسداران و حزب‌الله

نوشتۀ نهاد توپالیان

در روز ١٩ اسفندماه ١٣٨٧ یک معترض سوری طی تحصن به مناسبت روز جهانی حقوق بشر در مقابل دفاتر سازمان ملل متحد در مرکز شهر بیروت، چگونگی شکنجه‌شدن خود را بازسازی می‌کند. این تظاهرکنندگان به آنچه که به گفتۀ خودشان روش‌های شکنجۀ مورد استفاده در زندان‌های سوریه بود، اعتراض داشتند. [رمزی حیدر/خبرگزاری فرانسه]

در روز ١٩ اسفندماه ١٣٨٧ یک معترض سوری طی تحصن به مناسبت روز جهانی حقوق بشر در مقابل دفاتر سازمان ملل متحد در مرکز شهر بیروت، چگونگی شکنجه‌شدن خود را بازسازی می‌کند. این تظاهرکنندگان به آنچه که به گفتۀ خودشان روش‌های شکنجۀ مورد استفاده در زندان‌های سوریه بود، اعتراض داشتند. [رمزی حیدر/خبرگزاری فرانسه]

بیروت - اگرچه از آزاد شدن زندانیان سابق از زندان‌های سوریه تحت ادارۀ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و حزب‌الله سال‌ها می‌گذرد، اما این افراد همچنان با آسیب‌های جسمی و روانی ناشی از آن دوران روزگار می‌گذرانند.

یک سرباز فراری ٣١ سالۀ ارتش سوریه که برای ذکر نام خود به گفتن کلمه «محمد» بسنده کرد، در گفتگو با المشارق ماه‌هایی را که در یک زندان سوریه گذرانده بود، شرح داد. او در سال ١٣٩٨ برای شروع زندگی تازه به اروپا نقل مکان کرده است.

محمد که اهل شهر معرة النعمان استان ادلب بود، در قیام سوریه فعالیت داشت و در فاصلۀ زمانی مردادماه ١٣٩٦ تا اردیبهشت‌ماه ١٣٩٧ به‌مدت بیش از ٩ ماه ابتدا توسط سپاه پاسداران و سپس توسط حزب‌الله زندانی شد.

او گفت در زمان بازداشت خود، مسئول تپۀ المحروقات در استان حلب بود و در نبرد جهت تأمین امنیت مسیر تدارکاتی برای مردم گرسنۀ حلب شرکت داشت.

برخی از خانواده‌های سوری می‌گویند روستاهایشان را که تحت کنترل ایران است رها کرده‌اند تا زنانشان از دست عناصر حزب‌الله و سپاه پاسداران در امان بمانند. در این عکس که روز ١٣ مردادماه ١٣٩٨ گرفته شده است، آوارگان سوری از روستاهای خود در جنوب استان ادلب فرار می‌کنند. [عارف وطاد/خبرگزاری فرانسه]

برخی از خانواده‌های سوری می‌گویند روستاهایشان را که تحت کنترل ایران است رها کرده‌اند تا زنانشان از دست عناصر حزب‌الله و سپاه پاسداران در امان بمانند. در این عکس که روز ١٣ مردادماه ١٣٩٨ گرفته شده است، آوارگان سوری از روستاهای خود در جنوب استان ادلب فرار می‌کنند. [عارف وطاد/خبرگزاری فرانسه]

او گفت: «شب ٢٧ مردادماه ١٣٩٦ از نیروهای واحد خود در فاصلۀ ٤ کیلومتری تپه درخواست پشتیبانی دریافت کردم. در مسیر رفتن به سمت آنها، با سه نیروی نظامی مواجه شدم که فکر می‌کردم متعلق به واحد ما هستند.»

آنها به محمد تیراندازی کردند که ظاهراً اقدامی برای ترساندن وی بود، سپس چشمانش را بستند و او را به مقر خود در الوضیحی بردند.

او گفت: «مدتی در اتاقی زندانی شدم و سپس به دستور یکی از افسران با یک وانت منتقل شدم که طی کردن این مسیر حدود دو ساعت طول کشید.»

«سپس به سفیره، یکی از مقرهای اصلی سپاه پاسداران [در حلب] رسیدیم.»

زدن چشم‌بند و بازجویی شدن

محمد گفت یکی از مقامات مقر سپاه پاسداران سفیره به کمک یک مترجم سوری از او دربارۀ مسائل نظامی و جبهۀ مخالفان بازجویی کرد.

سپس مترجم به محمد اطلاع داد که سپاه پاسداران تصمیم گرفته است او را به ادارۀ اطلاعات نظامی سوریه تحویل دهد.

محمد گفت: «به من چشم‌بند زدند و بعد از سه بار جابجایی با وسیله‌های نقلیۀ مختلف مرا به فرودگاه نظامی النیرب منتقل کردند.»

او گفت، حدود ٤٥ دقیقه بعد: «در جایی که به نظرم مقر سپاه پاسداران در فرودگاه نظامی مزه [در دمشق] بود، فرود آمدیم».

او از آنجا برای بازجویی به بازداشتگاه منتقل شد، در آنجا وادارش کردند لباس فرمش را دربیاورد و تلفن همراهش را از او گرفتند.

او گفت سپس توسط حزب‌الله در زندانی در منطقۀ سیده زینب دمشق زندانی شد و بازجویانش سعی کردند او را به مذهب تشیع درآورند.

محمد گفت که مورد ضرب و شتم قرار نگرفت و اظهار داشت که زندانبان‌ها از همان ابتدا به او گفته بودند که از وی به‌عنوان ابزار چانه‌زنی در مذاکرات مربوط به مبادلۀ زندانیان استفاده می‌کنند.

«بازداشت من با حوادث رخ‌داده در چهار شهر مصادف بود؛ شهرهای فوعه و کفریا که دو شهر شیعه‌نشین تحت محاصرۀ جبهۀ النصره (ANF) [مرتبط با القاعده] بودند و شهرهای مضایا و زبدانی، دو شهر سنی‌نشین که در آن زمان توسط حزب‌الله و سپاه پاسداران محاصره شده بودند.»

محمد گفت سرانجام در روز ١۰ خردادماه ١٣٩٧ در روستای ابودالی با سه اسیر جنگی و جسد یک پزشک ایرانی مبادله شد.

او در سال ١٣٩٨ به مناطق روستایی جنوب حلب رفت و سپس به اروپا مهاجرت کرد؛ همسرش نیز دو سال بعد به او ملحق شد.

شکنجه به‌دست حزب‌الله

احمد العلی، چوپانی ٣۰ ساله به المشارق گفت با اینکه شش سال از ربوده شدنش توسط حزب‌الله می‌گذرد، همچنان بار آسیب روانی ناشی از این حادثه را بر دوش می‌کشد.

به‌گفتۀ او در اواسط اسفندماه ١٣٩٤ در‌حالی‌که مشغول چراندن گوسفندانش در روستای العیس در استان حلب بود، پنج مرد دستگیرش کردند و او را به مرکزی در منطقۀ الحاضر، یکی از پایگاه‌های حزب‌الله بردند.

او گفت: «ابتدا فکر می‌کردم نیروهای رژیم مرا دستگیر کرده‌اند. اما وقتی شروع به بازجویی از من کردند، از لهجه‌شان فهمیدم که لبنانی و جزو نیروهای حزب‌الله هستند.»

او گفت: «من ١٧ روز در بازداشت بودم که انگار یک عمر طول کشید. من به‌طرز وحشیانه‌ای شکنجه شدم و هنوز جای زخم‌ها روی بدنم قابل مشاهده است.»

«آنها شروع کردند به بازجویی از من در مورد گروه‌های مسلح. به آنها گفتم من هیچ کاری با آنها ندارم و فقط یک چوپان ساده هستم. اما آنها حرفم را باور نکردند.»

او به یاد می‌آورد در تمام مدت بازداشتش عناصر حزب‌الله او را بسته بودند و وارونه آویزان کرده بودند. آنها همچنین با کابل برق او را شلاق می‌زدند و به او شوک می‌دادند «تا به چیزهایی اعتراف کنم که هیچ اطلاعی از آنها نداشتم.»

او در عین حال گفت: «خودم دیدم که چطور سیگارهایشان را پر از حشیش می‌کردند و با مصرف قرص‌های مخدر از خود بی‌خود می‌شدند. همچنین شنیدم که در مورد وادار کردن زنان شهر الحاضر به رابطۀ جنسی صحبت می‌کنند.»

وی سرانجام چند روز پس از حملۀ ستیزه‌جویان مخالف به جنوب حلب «برای بازپس‌گیری آن از دست شبه‌نظامیان ایرانی و نیروهای نیابتی آنها» آزاد شد.

آشنا بودن العلی با جغرافیای منطقه به او کمک کرد تا به مکانی امن و سپس به ادلب فرار کند. او اکنون در این محل زندگی می‌کند و به پیامدهای روانی طولانی‌مدت بازداشت خود دچار است.

سوءاستفادۀ جنسی از زنان

سوری‌هایی که از استان حلب آواره شده‌اند و به ادلب آمده‌اند به المشارق گفتند از روستاهای خود فرار کردند تا زنانشان از دست عناصر حزب‌الله و سپاه پاسداران در امان بمانند.

یکی از اهالی روستای الحاضر در حلب که نامش را صرفاً «حسن» اعلام کرد گفت در سال ١٣٩٤ بعد از تصرف این روستا توسط شبه‌نظامیان ایرانی و حزب‌الله، مجبور شد خانه‌اش را ترک کند.

او اکنون ساکن حومۀ ادلب است.

حسن گفت در تابستان ١٣٩٥ بعد از اینکه روستا به کنترل جناح‌های مخالف درآمد به زادگاهش برگشت چراکه معتقد بود منطقه امن است. اما این روستا مجدداً توسط شبه‌نظامیان ایران و حزب‌الله اشغال شده است.

او گفت: «سعی کردم در خانه‌ام بمانم چرا که منبع درآمدم بود.»

«اما اخبار مربوط به آزار زنان و دختران توسط حزب‌الله در الحاضر مرا مجبور به فرار کرد. عناصر حزب‌الله زنانی را که تسلیم [خواسته‌هایشان] نمی‌شدند به وابستگی به «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) متهم می‌کردند، سپس آنها را دستگیر و به آنها تجاوز می‌کردند.»

به‌گفتۀ او خانواده‌اش با فرار از مسیر زمین‌های کشاورزی که در آنها مین کاشته شده بود، خطر بزرگی را به جان خریدند.

او گفت اما ماندن هم خطرات خودش را داشت و اشاره کرد حزب‌الله به ساکنان محلی دستور داده بود درهای منازل خود را قفل نکنند تا نیروهای آن بتوانند هر زمان که خواستند وارد خانه‌ها بشوند «و زنان و دختران را با خود ببرند».

آیا این مقاله را می پسندید؟

0 نظر

شیوه نامۀ بیان دیدگاه ها در المشارق * به معنی فیلد ضروری است 1500 / 1500